مطلب زير را در سايت مجاهد خوندم خيلي زيبا و لطيف و پرمعنا بود و خوشم اومد و به خاطر اينكه در آستانه عيد فطر هستيم خالي از لطف نديدم كه اين رو در اينجا بيارم.
به اميد اينكه قدر فرد فرد ما و قدر خلقمون امسال رقم بخوره و شاهد پيروزي رو در آغوش بگيريم.
پس از آخرین روز رمضان، چون سحر عید فرا رسید، صدای گفتگویی به گوش رسید. روزها بودند که با هم صحبت میکردند:
فطر میگفت: ای روزهای رمضان! شأن من از شماست. شما سبب شدهاید که مرا عید بخوانند و لحظاتم را مبارک بدانند
روزهای رمضان گفتند: خیر! شأن ما به تو نمیرسد. در سال، چند عید بیشتر نیست در حالی که ما سی تنیم. در ما نماز واجبیخاص خودمان در نظر گرفته نشده، اما در تو نماز واجبی هست. تو یکی از مهمترین روزهای سال هستی.
فطر گفت: لحظههای من از چه مبارک شده؟ آن لحظات که شما در سکوت گذراندید، لحظههای یکسانی نبودند. هر کدام گامی بودند از راهی به سوی مقصود. و آجری شدند از بنایی که اکنون در من برافراشته شده. اگر گامهای شما نبودند اکنون من نبودم.
روزهای رمضان گفتند: ما در تکرار و یکسانی گذشتیم